2024-03-29T18:10:41Z
https://nbsh.basu.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=264
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
تأملی بر فرآیند نوسنگی شدن در منطقه ی جنوب شرق دریای مازندران و فلات مرکزی ایران
حامد
وحدتی نسب
میثم
نیک زاد
در شمارهی 4 مجلهی پژوهشهای باستانشناسی ایران مقالهای تحت عنوان «نوسنگی و نوسنگیشدن در سرزمینهای پست شرق مازندران بر اساس بررسیهای باستانشناختی» منتشر شده است که موضوع مورد بحث و برخی مفاهیم بهکار رفته در آن مقاله، دستاویز نگارش مقالهی حاضر شده است. نویسندگان مقالهی مزبور بر اساس حضور محوطههای میانسنگی همچون غارهای علیتپه، هوتو، کمربند و کمیشان و شناسایی تعدادی محوطهی نوسنگی از طریق بررسی در اطراف این غارها، فرآیند نوسنگیشدن در منطقهی جنوبشرق دریای مازندران را بومی تلقی کرده و بدون توجه به دادههای معیشتی، صرفاً بر اساس پراکنش محوطههای فراپارینهسنگی و نوسنگی در منطقه و تغییر در فناوری دستافزارهای سنگی حاصل از کاوشهای صورت گرفته در محوطههای غاری، به مطالعهی چنین فرآیندی در منطقهی جنوبشرق دریای مازندران دست یازیدهاند. مفاهیم مقالهی مورد بحث همچون نوسنگیشدن، تئوری نوانتشارگرایی، بومی بودن فرآیند نوسنگیشدن در منطقه و طریقهی مطالعهی فرآیند گذار از فراپارینهسنگی به نوسنگی در این مقاله به بوتهی نقد گذاشته شده و سپس بر اساس تئوری نوانتشارگرایی و دادههای موجود به تبیین فرآیند نوسنگیشدن در منطقهی جنوبشرق دریای مازندارن پرداخته شده است. دادههای موجود برای مطالعهی فرآیند نوسنگیشدن منطقهی جنوبشرق دریای مازندران از کاوشهای غارهای علیتپه، کمربند، هوتو و کمیشان و کاوش محوطهی نوسنگی بیسفال سنگچخماق در حاشیهی شمالی دشت کویر ایران، حاصل شده است و نگارندگان با مرور دادههای معیشتی، استقراری و اقلیمی در منطقهی جنوبشرق دریای مازندران به این نتیجه دست یافتهاند که بر اساس دادههای موجود فرآیند نوسنگیشدن در منطقه بهصورت برونزا بوده و سبک زندگی نوسنگی از منطقهی شرق هلالحاصلخیزی به منطقه معرفی شده است. با اینحال دانش ما در زمینهی نحوهی مهاجرت افراد یا ایده و همچنین برهمکنش میان مردمان کشاورز تازه رسیده به منطقه با شکارچیان-گردآرونده خوراک بومی منطقه اندک است
نوسنگی شدن
منطقه ی جنوب شرق دریای مازندران
نوانتشارگرایی
اهلی سازی پیش گیرانه
2016
10
22
7
24
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1736_1a2461d9ded8c2ebeddc46e2a5112c65.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
دشت سرفیروزآباد در دوره ی مس و سنگ: مروری بر استقرارهای دالمایی حاشیه ی شرقی ماهیدشت در زاگرس مرکزی
محسن
حیدری دستنایی
یکی از سنتهایی که در شمالغرب و غرب ایران کمتر به آن توجه شده، سنت سفالگری دالما است. این سنت سفالی دارای حوزهی گسترش وسیعی از شمالغرب ایران تا زاگرسمرکزی است، اما اطلاعات ما از این دوره بسیار مختصر و تنها محدود به چند مقاله و گزارش نهچندان مفصل است. در سال 1388 هیأتی بهمنظور مطالعه و شناسایی، آشنایی با تاریخچه اسکان جوامع انسانی و مطالعهی الگوهای استقراری از دورههای پیشازتاریخ تا معاصر در منطقه، پای به سرفیروزآباد نهاد. طی بررسی دشت سرفیروزآباد در جنوب کرمانشاه، 28 محوطه با سفال دالما شناسایی شد، که در این پژوهش این محوطهها باهدف شناسایی الگوهای استقراری و روابط درون منطقهای با روش توصیفی-تحلیلی و روش آماری استنباطی از جمله تحلیل خوشهای، مورد مطالعه قرار خواهند گرفت. برای رسیدن به این هدف از نرمافزارهای SPSS و Arc GIS استفاده شد. بر این اساس وسعت محوطهها بهعنوان متغیر وابسته و عوامل محیطی، مانند: فاصلهی محوطهها از مسیرهای ارتباطی، فاصلهی محوطهها از منابع آب، درصد شیب و ارتفاع محوطهها از سطح دریا، بهعنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است. بر اساس مکانگزینی استقرارها، تعدادی از این محوطهها با مساحت کمتر از یک هکتار در دامنهی کوهها و مناطق تپهماهوری قرار دارند و برخی دیگر نیز با مساحت بیشتر از یک هکتار در میان دشت و در کنار منابع آب دائمی واقع شدهاند. بهنظر میرسد که این استقرارها مربوط به گروههای متفاوتی از مردمان یکجانشین و کوچنشین بوده است که در کنار هم زندگی میکردند. اهمیت این پژوهش از اینرو است که میتواند برهمکنشهای فرهنگی درونمنطقهای این دو گروه از مردمان را، در دورهی دالما مشخص کند. پراکنش محوطهها و الگوهای استقراری این دشت، در طی این دوره وابستگی به منابع زیستمحیطی بهویژه منابع آب را نشان میدهد.
زاگرس مرکزی
دشت سرفیروزآباد
دوره ی مس و سنگ میانی
سنت دالما
محوطه های استقراری
2016
10
22
25
38
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1737_d5d2a2370fee4a075bf2f681b73c3bfc.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
بررسی باستان شناختی زیستگاه های باکون در شرق فارس، دشت فسا
مجید
منصوری
باکون یکی از شاخصترین فرهنگهای پیشازتاریخ فارس است که تقریباً یک بازهی زمانی 800 ساله (4000-4800 ق.م.) را در بر میگیرد. در این دوره، تحولات زیادی در پیشرفتهای فنی، فرهنگی، بافت اجتماعی و اقتصادی جوامع رُخ داد. تاکنون مطالعهی آثار این دوره بیشتر در حوضهی رود کُر متمرکز بوده و دیگر حوضهها تا حدودی مهجور مانده است. در پژوهش حاضر، آثار این دوره در شهرستان فسا که از زیستگاههای اصلی دورهی باکون بوده، مورد مطالعه قرار گرفته است. نتایج بررسیهای انجام شده در این منطقه افزایش شدیدی را در شمار محوطههای باکون نشان میدهد، بهطوریکه تعداد زیستگاهها از 15 محوطه در دورهی نوسنگی جدید به 42 محوطه در دورهی باکون رسید. بهعبارتی شمار محوطههای مرتبط با دورهی باکون نسبت به دورهی نوسنگی جدید تقریباً سه برابر شد. در این دوره بخشهای زیادی از دشت فسا برای اولینبار مسکونی شد و زیستگاههای جدیدی در سرتاسر منطقه شکل گرفت. با توجه به اطلاعات حاضر، پس از حوضهی رود کُر، بیشترین تعداد محوطههای باکونیِ حاشیهی جنوبی زاگرس در منطقهی فسا قرار دارد. در این راستا، یکی از نکات برجسته و حائز اهمیت در نوشتهی حاضر، درک چرایی افزایش محوطههای باکونی منطقه نسبت به دورهی نوسنگی جدید و شناخت مؤلفههای مؤثر در آن است. بدینمنظور، تمام محوطههای باکونی منطقه از جنبههای مختلف مانند: دسترسی به منابع آب، خاک مناسب، پوشش گیاهی و همچنین ارتفاع آنها نسبت به سطح دریا مورد مطالعه قرار گرفته است. بهنظر دسترسی به منابع آب، نقش به مراتب مؤثرتری در پراکنش محوطههای این دوره داشته است. از دیگر عوامل مؤثر در الگوی پراکنش این محوطهها، وجود خاک مناسب برای کشاورزی و مراتع وسیع برای دامپروری بوده است. با توجه به الگوی پراکنش محوطههای باکونی، بهنظر میرسد در این دوره، یک نوع معیشت توأمان کشاورزی و دامپروری در منطقه رواج داشته است.
باکون
فسا
هزاره ی پنجم
شرق فارس
2016
10
22
39
56
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1738_403a67b0df2b529c4a8b1970f630890a.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
گونه شناسی و طبقه بندی فرهنگ سفالی سیلک III6-7 در پرتو یافته های کارگاه جنوبی محوطه ی میمنت آباد
روح الله
یوسفی زشک
مجید
ضیغمی
خلیل الله
بیک محمدی
سعید
باقی زاده
نسرین
بیک محمدی
مهدی
گلچه
پژوهشهای باستانشناسی در تپهی میمنتآباد به سال 1389 هـ.ش. با هدف لایهنگاری انجام گرفت که در نهایت منجر به شناسایی ادوار فرهنگی مختلف موجود در این تپه گردید. تپهی میمنتآباد، شامل دو برجستگی اصلی شمالی و جنوبی است. در خِلال مطالعات تپهی میمنتآباد بر اساس لایهنگاری انجام شده، یک دورهی فرهنگی استقراری اصلی مسوسنگ جدید شناسایی شده است. کاوش لایهنگاری در تپهی میمنتآباد و ارائهی جدول گاهنگاری نسبی آن منجر شد تا اطلاعات جدیدی از دورههای فرهنگی و بهویژه در مورد عصر مسوسنگ جدید و فرهنگ سیلک III6-7 و سیلک IV1 در این تپه آشکار گردد. از اهداف دنبال شده در پژوهش حاضر، با در نظر گرفتن دو برجستگی مجزا از هم که از نظر توالی گاهشناختی در امتداد هم و در طی دورههای زمانی متفاوت سکونت داشتهاند، ارائهی گاهنگاری تپهی جنوبی با تکیه بر یافتههای سفالی بوده تا بتواند تصویر مناسبتری از فرآیند تحولات گاهشناختی را ارائه نماید. حال سؤال این است که چه قرابت فرهنگی و زمانی، بین تپهی جنوبی میمنتآباد با سایر استقرارهای همجوار خود در مرکز فلات ایران وجود داشته است؟ مطالعهی گونهشناختی یافتههای باستانشناسی میمنتآباد، نشانگر شباهتهای نزدیکی میان مراحل استقراری این محوطه با فرهنگهای شناختهشدهی مرکز فلات از دشت قزوین تا کاشان در نیمهی هزارهی چهارم ق.م. و اواخر آن است. از آنجاییکه تاکنون تنها مرجع سفالهای دورهی سیلک III6-7 گزارش کاوش تپهی سیلکجنوبی بوده است؛ طبقهبندی سفالهای دورهی مسوسنگ جدید این محوطه میتواند در مطالعات آتی راهگشا باشد. بنابر مطالعات، مراحل استقراری I تا IIb میمنتآباد قابلمقایسه با تپههای قبرستان IV6-4، سیلک III6، سگزآباد، اسماعیلآباد و شیذر بوده و مرحلهی استقراری III0 آن، قابلمقایسه با تپههای قبرستان IV6-4، سیلک III7، سگزآباد، اسماعیلآباد، شیذر و اریسمان B است. پژوهش پیشِرو با روش توصیف و طبقهبندی، به مطالعهی سفالهای مربوط به دورهی مسوسنگ جدید تپهی میمنتآباد پرداخته است که با سایر سفالهای مشابه دیگر مناطق از جنبههای مختلف مقایسه هستند.
فلات مرکزی
میمنت آباد
مس سنگی جدید
سیلک III6-7
2016
10
22
57
74
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1739_b57926ea61f424625249e43ceab78599.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
بررسی تغییرات الگوهای پراکنش محوطه های دوره های مفرغ و آهن در دشت چمچمال (زاگرس مرکزی)
عباس
مترجم
ناهید
سیاسر
شناخت محیط در بررسی استقرارهای انسانی و ایجاد تغییرات در زیستبوم یکی از مباحث مهم در شاخهای از علم باستانشناسی چشمانداز میباشد. مطالعهی قرارگیری مکان باستانی در بستر طبیعی منجر به درک واقعی مجموعه پتانسیلهای محیطی و فرهنگی، سیستم معیشتی و اقتصادی ساکنان را در بر دارد؛ براین اساس با توجه به محدودیتها و پتانسیلها گونهی خاصی از آرایش فضایی محوطهها را درپی خواهد داشت. دشت چمچمال از وسیعترین دشتهای میانکوهی منطقهی زاگرس میباشد که در آن دو رودخانهی گاماسیاب و دینور جریان دارد. جادهی بزرگ خراسان در طول مسیر شرقی-غربی دشت و به موازات رودخانهی گاماسیاب در این دشت تداوم مییابد. متوسط ارتفاع دشت چمچمال از سطح دریا بین 1300 تا 1400متر و وسعت حوضهی آبریز آن تا دهانهی ورودی دینور 460 کیلومترمربع است. در این پژوهش به تحلیل الگوی استقرار دورههای مفرغ و آهن دشت چمچمال، پتانسیلهای زیستمحیطی، نحوهی پراکنش استقرارها پرداخته میشود که در نتیجه مشخص شد، دورههای مفرغ و آهن در دشت چمچمال بر پایهی دو شیوهی معیشت کشاورزی و دامداری بوده است. مشخصهی اصلی دورهی مفرغ این دشت، عمدتاً واقع شدن در مرکز دشت و نزدیک به منابع آب دائمی و معبر اصلی است. این الگو در بطن خود وابستگی تجاری و کشاورزی را نشان میدهد. در دورهی آهن اغلب نوعی جابهجایی استقرارها از مرکز دشت به دامنهی کوهستانی (شمال دشت) را نشان میدهد که به پیروی از یک الگوی خطی در امتداد درههای کوهستانی واقع شدهاند، در نتیجه محوطهها از مرکز دشت به حاشیه رانده میشوند؛ این امر بیانگر تغییر غلبه و برتری اتکا معیشتی از کشاورزی به دامداری قلمداد میشود، در نتیجه محوطههای حاشیه جنوبی از نظر معیشتی وابستگی بیشتر به دامداری دارند و شعاع حوزهی گیرش محوطهها وسیعتر میشود.
دشت چمچمال
دوره ی مفرغ
دورهی آهن
تحلیل الگوی استقرار
2016
10
22
75
90
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1740_682b4253c8c33d98e8fcad508b458d45.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
بررسی جایگاه شهر گور در دوره ی ساسانیان و چیستی و کارکرد بناهای میانی آن
نادیه
ایمانی
محمدرضا
رحیم زاده
احسان
طهماسبی
شهر گور در فیروزآبادِ فارس نخستین پایتخت ساسانیان بهشمار میرود. دو ویرانه در این شهر وجود دارد که یکی از آنها بنایی است برجمانند و دیگری ویرانهای ساخته شده از سنگهای پاکتراش. شماری از مورخان به این آثار اشاراتی کوتاه داشته و برخی پژوهشگران کارکرد آنها به شکل گذرا بررسی کردهاند. با این همه، چیستی و کارکرد این بناها هنوز مبهم است. بنابراین، هدف اصلی این مقاله دستیابی به روایتی منطقی دربارهی چگونگیِ زندگی درون این آثار در دورهی ساسانیان است. از اینرو، روش تحقیق آن تفسیری-تاریخی خواهد بود. پرسشهای اصلی پژوهش دربارهی اهمیت منطقهی فیروزآباد و شهر گور در آغاز دورهی ساسانیان، نام بناهای مهم درون شهر، و کارکرد اصلی این آثار است. برای پاسخ به این پرسشها، نخست، جایگاه ایالت پارس و فیروزآباد را در آغاز دورهی ساسانیان را بررسی میکنیم تا به چشماندازی از موقعیت شهر گور در آن زمان دستیابیم. سپس در بخش دوم مقاله، به مطالعهی نوشتههای مورخان و جغرافیدانان دورهی اسلامی دربارهی این شهر و آثارش میپردازیم تا بدانیم ساختار کالبدی شهر چگونه بوده و آثار معماری آن در دورههای مختلف چه وضعیتی داشته و به چه نامهایی مشهور بودهاند. در مهمترین بخش مقاله، کارکردهای دو بنای مشهور میانیِ شهر را بررسی میکنیم. این کار با مطالعهی نظرات پژوهشگران معاصر و سیّاحان غربی دربارهی این آثار و مقایسهی این دیدگاهها را با یکدیگر و تحلیل استدلالشان، و همچنین بررسی تطبیقی با نمونهای از دورهی اسلامی صورت خواهد گرفت. در پایان، به این نتیجه رسیدیم که شهر گور یا اردشیرخورّه از نظر سیاسی و دینی جایگاه بسیار مهمی در آغاز دورهی ساسانیان داشته و تا پایان دوره، کمابیش جایگاه آیینی خود را حفظ کرده است. با اینکه دربارهی بناهای میانی نظرات متناقضِ بسیاری بیان شده، منطقیترین نتیجهگیری ما این است که این دو اثر بخشی از مجموعهای واحد و متمرکز و سلطنتی بوده که پس از فروپاشی ساسانیان بهسرعت روبه زوال رفتهاند.
گور
اردشیرخورّه
ساسانیان
مناره
چهارتاق
کاخ
معبد
2016
10
22
91
106
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1741_7a04ba0c902ff2eb6b75f4b1dc4fd67e.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
سرپل ذهاب پیشنهادی برای جاینام حُلوان بر اساس مطالعه ی مدارک نوشتاری
علیرضا
خسروزاده
ناصر
نوروززاده چگینی
سامر
نظری
سرپلذهاب یکی از مهمترین حوزههای فرهنگی ایران در دوران پیش از اسلام و دوران اسلامی بوده است که در استان کرمانشاه و در نزدیکی شهرستان قصرشیرین قرار دارد. این شهرستان بهدلیل موقعیت سوقالجیشی خود که در مسیر جادهی موسوم به ابریشم قرار دارد، در تحولات سیاسی ایران در ادوار مختلف نقش بسزایی داشته است. سابقهی تاریخی این حوزهی فرهنگی بسیار طولانی است، بهطوریکه وجود آثار باستانی همچون نقشبرجستهی آنوبانونی، نقشبرجسته و کتیبهی اشکانی، خود شاهدی بر این ادعا هستند. هدف از این نوشتار، بررسی جغرافیایی تاریخی محدودهی فرهنگی سرپلذهاب بر اساس آگاهیهای موجود در منابع نوشتاری است. بدین منظور عمدهی منابع اصلی بررسی شده نشان میدهد که با گذر زمان و تغییر پادشاهیها از این محدودهی جغرافیایی با عناوین مختلفی یاد شده است که «خالا»، «کالح» و «حُلوان» از آن جملهاند؛ اما این تنوع اسمی سرپلذهاب و شباهت اسمی واژهی حلوان با دیگر مناطق از جمله «حلوان» قهستان - نیشاپور، «حلوان» مصر و «حلوان» عراق باعث ایجاد اختلاف نظر در بین مورخین و جغرافیادانان شده است. با اینحال در منابع معتبر پیش از اسلام، همچون اثر «خاراکسی» از این منطقه قبل از «کارینا» (کرند امروزی) یاد شده است. جغرافیانویسان و مورخین در برخی از مقاطع تاریخی مانند فتوحات اسلامی در ذکر وقایع و حوادث آن ایام از حلوان یاد کردهاند. در اوایل دورهی اسلامی ضمن فتح مداین و جلولاء، از حلوان بهعنوان مقَر یزدگرد سوم یاد شده که در شرق «جلولاء» قرار گرفته بود. حال پرسش اصلی این است که، آیا سرپلذهاب را میتوان با حلوان ذکر شده در منابع یاد شده با محدودهی جغرافیایی امروزی آن منطبق دانست؟ بر اساس پژوهشهای انجام شده در این زمینه و جغرافیای تاریخی سرپلذهاب بهنظر میرسد که حلوان ذکر شده در منابع پیش از اسلام و دورهی اسلامی با محدودهی جغرافیایی سرپلذهاب امروزی انطباق دارد. بر این اساس پژوهش پیشِرو به روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس اطلاعات موجود در منابع و اسناد تاریخی و جغرافیایی و نیز تحقیقات صاحبنظران تدوین شده است.
سرپل ذهاب
حُلوان
کالح
جغرافیایی تاریخی
2016
10
22
107
116
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1742_ef42a1e7777bd6a17c6a56d2d8e233f5.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
شناسایی و معرفی مسیر باستانی بیشاپور-فیروزآباد (اردشیرخره) در دوره ی ساسانی و قرون اولیه ی اسلامی
کمال الدین
نیکنامی
لیلا
فاضل
راهها، مهمترین نمود توسعهی جوامع هستند که موجب سودمند ساختن انرژی با جهت دادن به حرکت میباشد. توسعهی راهها بازتابی از افزایش پویایی نقاط است که خود به مرور زمان به کنش متقابل وسیعتری منجر میگردد. با تأسیس سلسلهی ساسانی یکی از قدرتمندترین دولتهای ایرانی، به منصهی ظهور رسید. بازرگانی و تجارت از شریانهای اصلی این سلسله بود. تمامی شهرهای فلات ایران در امر تولید و تجارت فعال بودند. دو شهر بیشاپور و اردشیرخره در ایالت فارس، در سدهی سوم م. و به فاصلهی ربع قرن از یکدیگر ساخته و پرداخته شدهاند. وجود محور ارتباطی بین این دو شهر و مراکز دو کورهی شاپور و اردشیر، امری است انکارناپذیر. با توجه به اهمیت راهها، نگارندگان در سال 1385 به مطالعهی محورهای ارتباطی این دو شهر پرداختند. شناسایی حوزهی عبور این خطسیر، پراکنش آثار تاریخی موجود، مسافات و منازل راه و شناخت اهمیت این خطسیر از ابعاد مختلف، از سؤالات پژوهش بود. این محور در سه بخش شامل محور بیشاپور-کازرون، کازرون-فراشبند و فراشبند-فیروزآباد، مطالعه گردید. ارتباط دو شهر بیشاپور و فیروزآباد از طریق دو محور اصلی ممکن بود. این حرکت در کوتاهترین شکل خود دارای بیستوپنج فرسنگ مسافت و هفت منزل و در طولانیترین حالت دارای سی فرسنگ مسافت و نُه منزل است. در راستای شناسایی این محور، هفت کاروانسرا، چهارده آتشکده، سه نقشبرجسته، پنج کتیبه پهلوی ساسانی، بیستوشش آبانبار، تعدادی قبر یا مجموعهی قبور، یک حوضسنگی، دو کانال آبرسانی صخرهای (آبدالان)، سه مسجد و امامزاده، چهل تل، بیستوسه قلعه، هشت محوطه، بخشی از جاده سنگفرش، آثار جادههای سنگی باستانی، دو پل، سه ایستگاه ساده، دو آتشدان و چهار اثر با کاربرد نامعلوم، مطالعه شد. از دلایل اهمیت این مسیر را ارتباط با دریا، تأمین ارتباط مرکز دو کورهی مهم در فارس و تأمین ارتباط مرکز سیاسی ساسانی در تیسفون با مرکز مذهبی آنها در فارس، میتوان برشمرد. این محور از اهمیت بالای تجاری، مذهبی، نظامی و سیاسی، در دورهی مورد مطالعه برخوردار است.
فارس
بیشاپور
فیروزآباد
دوره ی ساسانی
2016
10
22
117
134
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1743_999561c5d35b0b5435841a4233b535f9.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
معرفی و تحلیل سفال های دوران اسلامی محوطه ی زینوآباد-بهار، همدان
مریم
محمدی
محمد
شعبانی
دشت همدان-بهار واقع در کرانههای شمالی کوه الوند در استان همدان با داشتن شرایط مناسب زیستی، از جمله؛ خاک حاصلخیز، مجموعهای از رودخانههای دائمی و فصلی و موقعیت ارتباطی و تجاری بهعنوان یکی از مهمترین کانونهای جوامع انسانی در دورههای مختلف تاریخی در غرب ایران شناخته میشده است. محوطهی نویافتهی «زینوآباد» با وسعتی بیش از 6 هکتار، بعد از محوطهی هگمتانه، بزرگترین محوطهی دورهی اسلامی این دشت محسوب میشود که طی بررسی محوطههای اسلامی این دشت در طول تابستان سال 1394 توسط نگارندگان مورد شناسایی قرار گرفت. در این بررسی از یکسو بهدلیل تنوع و فراوانی گونههای شاخص سفال اسلامی محوطهی زینوآباد و از سوی دیگر بهمنظور معرفی سفالینههای اسلامی منطقه، این محوطه بهصورت جداگانه و با روش بررسی سیستماتیک و با رویکردی جدید مورد مطالعه قرار گرفت. هدف اصلی در این مقاله معرفی گونههای سفالهای اسلامی منطقهی همدان با تکیه بر مطالعات سفالینههای محوطهی زینوآباد است؛ علاوهبر این، در این مقاله سعی شده است به پرسشهایی از قبیل؛ انواع سبکهای تزیینی سفالینههای اسلامی محوطه زینوآباد کدامند؟ و یافتههای سفالی دوران اسلامی این محوطه مربوط به چه قرونی هستند؟، پاسخ داده شود. با مطالعات صورت گرفته مشخص گردید که ظروف بدونلعاب ساده، بدونلعاب با نقوش کنده شانهای، ظروف منقوش با پوشش گلی از انواع معروف به ظروف نیشابور و ظروف شامپلیو یا شانلوه از سفالینههای قرون نخستین این محوطه میباشند. ظروف بدونلعاب با نقوش قالبی، لعابدار سادهی تکرنگ، ظروف معروف به قلممشکی، سبک سیلوتو، سفالینههای سبک سلطانآباد و سفالینههای منقوش رویلعاب از نوع زرینفام نیز از تکنیکهای رایج سفالگری قرون میانهی این محوطه محسوب میشوند. همچنین بیشترین حجم سفالینههای اسلامی مربوط به قرون میانه و بهویژه دورهی ایلخانی است که سبکهای رایج از قبیل قلممشکی، سیلوتو، ظروف سلطانآباد و زرینفامهای قرن هشتم، نمونههای از ظروف این دوره هستند. علاوهبر این مطالعات تطبیقی نشانداد که سفالینههای بهدست آمده، قابل مقایسه با نمونههای خارج از این منطقه، از جمله: نیشابور، سلطانآباد، سلطانیه و تختسلیمان و محوطههایی از قبیل: هگمتانه، ارزانفود و سامن در داخل حوزهی استان همدان میباشند.
دشت همدان-بهار
زینوآباد
سفالینه های اسلامی
قلم مشکی
سیلوتو
2016
10
22
135
150
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1744_f24bca3f0e9e5a4e34726a18064aa2c3.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
بررسی نقش اقلیم بر نوع معماری و تزیینات حسینیه ی نواب بیرجند
حسن
هاشمی زرج آباد
سارا
صادقی
علی
زارعی
از جمله عوامل مؤثر و بنیادی در طراحی شهرهای اسلامی و بناهای درونشهری آن، «اقلیم و رعایت اصل رون» میباشد؛ آنچنان که تأثیر آن در بافت شهری و حتی تکتک بناها و عناصر معماری داخلی فضاها دیده میشود. در ایران اسلامی، معماری بناها و شهرها در اقلیم گرم و خشک یکی از بارزترین و مشخصترین نمودهای تأثیر اقلیم بر شکلگیری شهر و بناها بهشمار میرود و میتوان زیباترین و هنرمندانهترین طراحیهای ایرانی را در این نوع اقلیم مشاهده نمود. وجود محلههای متعدد در بافت تاریخی شهر بیرجند و بناهای به یادگار ماندهی مذهبی، عمومی، خصوصی و غیره، یادآور گذشتهی آن است. بخشی جداییناپذیر از کالبد فیزیکی اغلب شهرها و روستاهای تاریخی ایران بهویژه از دوران صفویه به بعد بناهایی موسوم به میدان، تکیه و حسینیه است. در این مقاله، شهر بیرجند در حاشیه کویر بهعنوان نمونهای منحصر بهفرد که کمتر مطالعات معماری سنتی در آن صورت گرفته، برگزیده شده و سعی در بررسی تأثیر اقلیم در یکی از بناهای تاریخی منحصر بهفرد از دوران حکومت شاه عباس صفوی بهنام «حسینیهی نواب» دارد. حال سؤال اصلی پژوهش پیشِرو این است؛ اقلیم چه تأثیری بر ساختار معماری و تزیینات حسینیهی نواب داشته است. این بنا در حال حاضر، در یکی از محلههای تاریخی بیرجند بهنام «چهار درخت» قرار گرفته و نمونهی مطالعاتی ارزشمند و مناسبی جهت سنجش فرضیهی تأثیر اقلیم در طراحی و شکلگیری بناهای حاشیهی کویر میباشد. نگارندگان در پژوهش حاضر، با روش توصیفی-تحلیلی و ابزار گردآوری اطلاعات کتابخانهای و بهویژه مشاهده، سعی در بررسی و تحلیل معماری بنای مورد مطالعه بر مبنای شاخص «اقلیم» دارند. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که اقلیم، مهمترین عامل تأثیرگذار بر ساختار کالبدی گونههای مختلف (میانسرا، طاق و گنبد، بادگیر و ساختمایه) در بنای مورد مطالعه بوده و معمار حسینیهی نواب با در نظر گرفتن شرایط اقلیمی مناسبترین سبک معماری (الگوی درونگرایی) و کاربردیترین آرایههای تزیینی را بهکار برده است.
اقلیم
معماری
بیرجند
بافت تاریخی
حسینیه نواب
2016
10
22
151
162
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1745_2050ce829b1515ca3bdec07e5cd861c7.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
تأملی بر کارکردشناسی درفش های دوره صفوی
میترا
شاطری
درفشها، تنها تکهپارچههایی در اهتزاز نبوده و نیستند. آنچه از روزگاران کهن این اشیاء را از اشیاء همجنس، همرنگ و همنقش خود متمایز میکند، کارکرد این اشیاء است. درفشها و رایتها در هر دوره کارکردهای متفاوتی همچون نظامی، مذهبی، قومی-قبیلهای یا اقتصادی داشتهاند. در هر صورت، درفشها نموداری هستند از عقاید، تفکرات، اهداف، ایدئولوژی و جهانبینی دارندگان خود، لذا نمادهای تصویری و اجزاء مختلف آن در عین سادگی و وضوح، میبایستی انتقالدهندهی مفاهیم اصلی عقاید، اهداف و نظرات دارندگان آن باشند. بههمین دلیل میتوان با بررسی دقیقتر درفشها، اجزای متشکله و نمادهای بهکار رفته بر آنها در هر دوره، بهاطلاعات جامعی در مورد مبانی و ساختار نظامی، سیاسی، مذهبی، طبقاتی و اجتماعی موجود در آن دوره دستیافت؛ جنبهای که در مطالعات اخیر کمتر بدان پرداخته شده است. در میان برخی از اسناد و متون بر جامانده از دورهی صفویه اشاراتی به انواع درفشها و رایتهای این دوره شده که نسبت به دورههای دیگر تاریخی از کمیت و کیفیت قابل ملاحظهای برخوردار هستند. در کنار اسناد و متون؛ آثار و مدارک باستانشناختی همچون انواع نگارههای مرتبط با نسخخطی، دیوارنگارهها، مرقعات، سکهها، سردرفشها و یا معدود بافتهای برجامانده نیز در راستای شناخت و آگاهی بیشتر درفشهای این دوره و دستهبندی آنها کارآمد هستند. سعی نگارنده بر آن بوده تا با تکیه بر مکتوبات و آثار باستانشناختی برجا مانده از دورهی صفوی، طبقهبندی جامعی از انواع رایتها و کارکردهای آنان ارائه نماید؛ لذا پژوهش حاضر بر مبنای روش یافتهاندوزی و از طریق پژوهش کتابخانهای و میدانی و تلفیق این دو به صورت توصیفی-تحلیلی انجام پذیرفته است. نتایج حاصل از این پژوهش نشاندهندهی استفاده از رایتهای مختلف در این دوره با کارکردهای مختلف سیاسی، نظامی، مذهبی، تجاری، سلطنتی و قومی-قبیلهای با فرمها و نقوش مختلف است.
درفش
پرچم
کارکرد
صفوی
کتل
شیر و خورشید
2016
10
22
163
176
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1746_3518c62038de981180416dada41674a2.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
روششناسی تطبیقی مطالعه هنر اسلامی ( با تاکید بر نمونه موردی محراب)
علی
سلمانی
حمید رضا
چتربحر
در مطالعهی هنر اسلامی، دو روش شناخته شده وجود دارد که هر کدام از آنها با محوریت قرار دادن برخی عوامل به تجزیه و تحلیل هنر اسلامی بهطور عام، و عناصر آن بهطور خاص، پرداختهاند. در روش اول (سنتگرایی) بر حقایق فرازمانی و فرامکانی اسلام تأکید میشود و آثار هنر اسلامی بازتاب این حقایق تلقی میشود. در روش دوم (تاریخینگرانه) بهجای تأکید انحصاری بر اعتقادات دینی بر عوامل مختلفی چون جغرافیا، فرهنگ بومی، تأثیر از هنر تمدنهای دیگر تأکید میشود و بر همین اساس اعتقاد بر آن است که هنر در سرزمینهای اسلامی در اشکال گوناگون و متناسب با شرایط اقلیمی، فرهنگی آن مناطق شکلگرفته است. مسأله اصلی این نوشتار، ارزیابی دیدگاه سنتگرایان و تاریخی نگران در مورد محراب است. پس سؤال اصلی مقاله، بررسی میزان توجیهپذیری رویکردهای مذکور در مورد هنر اسلامی، بهطور کلی و محراب، بهطور خاص است. بررسی کلی هر دو دیدگاه بسیار انتزاعی بهنظر میرسد. از همینروی انتخاب موضوعی خاص (محراب بهعنوان یکی از عناصر اصلی معماری مسجد) بهتر میتواند زوایای پنهان روشهای موجود در مطالعهی هنر اسلامی را تبیین نماید. فرض اولیه، عدم کفایت هر دو روش یاد شده است. نگارندگان معتقدند باوجود آنکه هر دو دیدگاه از ویژگیهای قابل ملاحظهای بهرهمنداند، اما برخورد یکسونگرانه با عناصر هنر اسلامی (بهطور خاص محراب) نمیتواند تمامی خصوصیات و ویژگیهای زیباشناختی و رمزی آن را تبیین نماید. آنچنانکه اکتفا به مبانی روش سنتگرایانه سبب غفلت از انگیزههای حسی و عاطفی هنرمند، قابلیتهای فرمال و زیباشناختی و بسیاری از اطلاعات تاریخی و اجتماعی خواهد شد و تکیهی انحصاری به رویکرد تاریخینگرانه نیز سبب غفلت از برخی حقایق فرازمانی و مکانی و اعتقادای میشود که ممکن است در روند تبدیل محراب به یک نماد در معماری اسلامی نقش داشته باشد.
سنت گرایی
تاریخی گرایی
محراب
هنر اسلامی
2016
10
22
177
190
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1747_f897bac492d340ae6c9922ffdd7bba1e.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
مقایسه کتیبه نگاری دو مسجد: گوهرشاد و کبود
سید مهدی
حسینی نیا
امیر
بهرامی
علی
نوید
مهدی
حیدری
آنچه در این نوشتار بدان پرداخته شده است، شامل معرفی هنر خوشنویسی و کتیبهنگاری در قالب صنعت کاشیکاری دورهی تیموری و دورهی دوم سبک آذری خواهد بود. برای اینمنظور دو مسجد از این دورانِ پُر فراز و نشیب هنری ایران (سدههای میانی هنر اسلامی) بهعنوان موارد مطالعاتی در نظر گرفته شده است. مساجد گوهرشاد و کبود در این دوران از آثار برجسته و پابرجای هستند که میتوان بهدرستی کتیبههای موجود در آنها را بررسی و مطالعه نمود. هرچند پیش از این، مطالعاتی در زمینهی سبکشناسی و مقایسهی تزیینات مساجد تیموری انجام گرفته است، اما مقایسهی تحلیلی خطوط بهکار رفته در کتیبههای دو مسجد گوهرشاد و کبود در این جستار امری تازه بوده و اهمیت پژوهش مورد نظر بدان است. همچنین در این بررسی تفاوتها و یکسانیهای نوشتاری، ترکیب رنگی و نیز چگونگی جایگزینی کتیبهها در بنا تجزیهوتحلیل شده است. هدف اصلی این پژوهش، یافتن نقطهی عطف هنر خوشنویسی دوران تیموری با مطالعهی موردی بر روی دو مسجد «گوهرشاد» و «کبود» بوده است. در این پژوهش که بهصورت مقایسهای انجام گرفته، نتایج قابلتوجهی بهدست آمده است که میتواند به پژوهشگران عرصهی هنر و معماری اسلامی در بررسیهای آتی کمک نماید. برآیند پژوهش پیشِرو را میتوان اینگونه بیان نمود: یافتن وجهتمایز و همچنین یکسانی میان نوشتارهای این دو مسجد و توجه به شیوههای نگارشی کتیبهها و چگونگی بهرهگیری از رنگهای متنوع در آرایش بدنههای این دو بنا (زمینهی کتیبهها) و نیز موضوعات و محتوای بیان شده در کتیبهها که در متن اصلی بهصورت کامل تجزیه و تحلیل شده است. در نهایت، خطوط در ترکیب با کاشیهای معرق، معقلی و آجر، و همچنین نقوش هندسی و اسلیمی، زیبایی هر دو بنای مذهبی را دوچندان کرده است.
مسجد گوهرشاد
مسجد کبود
کتیبهنگاری
تیموریان
آققویونلوها
آرایههای معماری
2016
10
22
191
206
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1748_0a1c6f7c694b0a6f7445b3c5fcbf0d5e.pdf
پژوهش های باستان شناسی ایران
2345-5225
2345-5225
1395
6
11
مطالعه ی کاروانسراهای درون شهری دوره ی قاجار همدان نمونه ی موردی: کاروانسرای حاج صفرخانی
سعید
پیری
سمیه
افشاری آزاد
کاروانسراهای درونشهری، محل مبادلات کالاهای تجاری و نیز مکانی امن برای اقامت مسافران و تجار بوده است. این کاروانسراها، عمدتاً در جنب بازار و مرتبط با بازارها بودهاند. در میان بازارهای ایران، بازار همدان بهلحاظ موقعیت شهر همدان، اهمیتی قابلتوجه داشته است. این بازار محل دادوستد کالاهایی بوده که از شرق به غرب و از شمال به جنوب حمل میشده و همچون چهارراهی رفتوآمدهای تجاری کشور و حتی در سطح بینالمللی (جادهی ابرایشم) را شامل میشده است. با وجود اهمیت بازار و کاروانسراهای درونشهری همدان، مطالعاتی جامع دربارهی آنها صورت نگرفته است. این نوشتار به پژوهش تحلیلی دربارهی «کاروانسرای صفرخانی» پرداخته است. ماهیت و روش تحقیق در این پژوهش، از نوع تحقیقات تاریخی-تحلیلی است و اطلاعات مورد نیاز، به دو شیوهی میدانی و اسنادی جمعآوری شده و مورد تحلیل قرار گرفتهاند. مسألهی اصلی این پژوهش را میتوان در قالب پرسشی اینگونه طرح نمود که چه عواملی در شکلگیری و ساختار این کاروانسرا مؤثر بودهاند؟ پیشفرض تحقیق، این را نشان میدهد که تحول مهمی در ساختار اقتصادی شهر همدان در اواخر دورهی قاجار رُخداده و روابط با نقاط مختلف کشور و همچنین کشورهای پیرامونی زمینهی توسعهی اینگونه بناها را فراهم آورده که مکانیابی آن را تحتتأثیر قرار داده است. نتیجهی تحقیق نشانداد که کاروانسرای صفرخانی در ساختاربندی فضایی کاری منحصربهفرد محسوب میشود. این بنا از نوع کاروانسراهای تجاری است که متأثر از شرایط اقلیمی شمالغرب ایران ساخته شده است. بر ایناساس، ویژگیهای معماری دورهی قاجار در ساختار معماری و تزیینات آن قابل درک است. ویژگیهای معماری بومی ساخت؛ در ترازبندی طبقات و میانسرا و همچنین نوع بهکارگیری مصالح و ساخت پوشش طبقات و همچنین کاربری تجاری در نوع سامان بخشیدن به طبقات و ارتباط حجرهها با یکدیگر استفادهی بهینه از کاربرد زمین در جنب بازار همدان بوده است.
دوره ی قاجار
کاروانسراهای درون شهری
کاروانسرای صفرخانی
همدان
2016
10
22
207
221
https://nbsh.basu.ac.ir/article_1749_73009313eda71108c6788775c983fe58.pdf